شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو
+ شت فرمان ماشينش نشسته بودودر تاريکي شب داشت تنها بر مي گشت خانه. ضبط ماشين داشت براي خودش مي خواند. رسيد به جلوي مسجد، چند مانع و چند نفر که لباس خاکي به تن داشتند نشان مي دادکه به پست ايست بازرسي رسيده. ايستادوشيشه ماشين را پايين کشيد. جواني همسن خودش سرش را کنجکاوانه آورد داخل وگفت:" کجا؟ گواهينامه و کارت ماشين؟" گفت:" سلام! دسته پليسه" جوان به سمت مسن ترين خاکي پوش که به نظر فرمانده آنها بود و
چراغ جادو
2-امام رضا
رتبه 0
0 برگزیده
161 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top